زیارت در بقیع|عطر کربلا می‌جوشد از مزار جگرگوشه حسن(ع)

فرزند امام حسن مجتبی(ع) بود و نامش حسن معروف به حسن مثنی. به همراه عمویش امام حسین(ع) به کربلا رفت و با وجود جراحت‌های فراوان اما نامش در فهرست شهدا ننشست،‌ سال‌ها بعد مسمومش کردند و به شهادت رسید. حالا قرن‌هاست که در بقیع آرمیده است، بی‌نام و نشان..

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی حج، از هر کنج و گوشه‌ای از بقیع، یک خاطره تراوش می‌کند؛ خاطره‌ای گاه تلخ و جانسوز و گاه شنیدنی و حیرت‌انگیز؛ خاطره یاران پیامبر(ص)، بستگانش، همسران و فرزندان و عزیزان و فرزندانِ فرزندانش، خاطره‌ای که هر کدامش قطعه‌ای است از داستان فشرده و پیچیده و پرفراز و نشیب صدر اسلام؛ خاطره‌ای شگرف از یک وجب قبر خاکی، بدون هیچ سنگ و نشان و عنوانی...


یکی از همین قبور بی‌نام و نشان اما عزیز و محترم، متعلق به حسن بن حسن(ع) است. حسن پسر امام حسن مجتبی(ع) معروف به حسن مثنی که از هر نامی و هر قبری گمنام‌تر است. 


با اینکه از حسن مثنی کمتر در روایات و حکایات اسلامی سخنی به میان می‌آید، یا دستِ کم ما درباره او و مرام و زندگی‌اش کمتر سخن گفته و شنیده‌ایم، اما حسن مثنی چهره بزرگ و فاخر در صدر اسلام بوده و قصه‌ای شگفت و شنیدنی دارد. 


در واقع او یکی از بازماندگان واقعه کربلاست که در آن واقعه زخمی و مجروح می‌شود و سال‌ها بعد همچون پدرش امام حسن مجتبی (ع) مسموم شده و به شهادت می‌رسد. 


حسن مثنی؛  یار 17 ساله امام حسین در کربلا


حسن مثنی همسر دختر امام حسین (ع) یعنی همسر فاطمه صغری بود. 


حسن با عمویش امام حسین (ع) از مدینه به مکه و از مکه به کربلا رفت و روز عاشورا پس از شهادت برادرش قاسم به میدان شتافت و رزمی شکوهمند و دلبرانه را مقابل نگاه عمویش حسین (ع) رقم زد. 


در این جنگ نابرابر دست راستش قطع شد. هفده نفر را بر خاک افکند و با هجده زخم که سر تا پای او را خونین کرده بود، بر زمین افتاد. 


روز یازدهم محرم پس از پایان غم‌انگیز کربلا، عمر سعد فرمان داد سر شهیدان را جدا کنند و بر نیزه به کوفه برسانند. 


یکی از سپاهیان عمر سعد به نام اسماء بن خارجه فزاری که با مادر حسن مثنی - خوله نسبتی داشت، با خنجر آخته بالای سر حسن رسید. نشست تا سر از بدنش جدا کند که ناگهان دریافت هنوز نفس می‌کشد. 


خنجر را در نیام کرد و به همراهانش که می‌کوشیدند او را متقاعد کنند تا سر از بدن حسن جدا کند، گفت: او را به من ببخشید. من او را به کوفه خواهم برد، اگر امیر عبیدالله او را به من ببخشد کسی بر شما خرده نخواهد گرفت و اگر نبخشید کسی مرا سرزنش نخواهد کرد. در کوفه، عبیدالله او را به اسماء بخشید. 


حسن پس از مداوا و معالجه به مدینه آمد و با فاطمه صغری که در راه مدینه و کربلا، امام حسین (ع) او را به عقد حسن در آورده بود، زندگی مشترکی را آغاز کردند. 


حاصل این زندگی سه پسر به نام‌های عبدالله، ابراهیم، حسن مثلث و دو دختر به نام‌های زینب و ام‌کلثوم بود. 


حسن مثنـی بر اساس وصیت علی (ع) عهده‌دار و متولی صدقات و موقوفات آن حضرت در مدینه و ینبوع بود. 


حسن در کربلا 17 یا به روایتی 19 ساله بود. این صحابی نوجوان امام حسین(ع) سرانجام 18 سال پس از کربلا یعنی در سی و پنج سالگی به دستور عبدالملک؛ پنجمین خلیفه اموی کربلا مسموم شد و به شهادت رسید. 


فاطمه همسر وفادارش، پس از شهادت شوهر، بر مزار او در بقیع خیمه‌ای برپا کرد و تا یک سال، روزها روزه می‌گرفت و شب‌ها به نماز و تهجد می‌پرداخت. او در آن خیمه فرزندانش را گرد می‌آورد و حادثه کربلا را برای آنها تعریف می‌کرد. 


خاطرات گفته شده بر مزار حسن مثنی گوشه‌هایی از صحنه‌های غم‌آلود کربلا و حادثه عظیم و حماسه بزرگ عاشورا را روشن می‌کند. گاه دیگران هم می‌آمدند تا کربلا را در بقیع بهتر بشناسند. 


پس از یک سال، فاطمه خیمه خویش را جمع کرد و تنها و غریب به خانه برگشت.


اگر پایتان به بقیع رسیدید، حسن مثنی؛ پسر امام حسن(ع) را فراموش نکنید. شاید نشانه‌ای از او نیابید،‌ اما وقتی در آن مسیر باریک میان قبرها در حال حرکتید، به او سلام بدهید و فاتحه‌ای نثارش کنید که شهید می‌بیند و می‌شنود و پاسخ می‌دهد.


| شناسه مطلب: 128344




حج تمتع حج 1404